سنت الهى تعميم در قرآن و نمود آن در نهضت عاشورا (1)
سنت الهى تعميم در قرآن و نمود آن در نهضت عاشورا (1)
ترجمه: عبدالله امينى
نويسنده ضمن تبيين مطالب فوق سنت تعميمرا فراگير بر دنيا و آخرت و خير و شرّ دانسته،در ادامه به برخى روشها و موارد اين سنت الهى در زندگى مردم همچون تعميم در مسؤوليت وكيفر، تعميم حجت، تعميم در ثواب و پاداش پرداخته و تعميم نفرين و بيزارى و يكى از اين مصاديق بر شمرده كه در نصوص به جا مانده ازاهل بيت(ع) در زيارت امام حسين(ع) نيز به روشنى شاهد اين تعميم هستيم.
نويسنده در پايان نتيجه مىگيرد عاشورا خط معيار دو جبهه حق و باطل در طول تاريخ و در هرجامعهاى است، موضعگيرى در اين دو جبهه به دوستى يابيزارى است و حسين(ع) جدا كننده اين دوجبهه خواهد بود.
پيشگفتار
[1]
خداوند سخن آنان را كه گفتند: «خدا فقير است و ما بى نيازيم»، شنيد. به زودى آنچه راگفتند خواهيم نوشت، همچنين كشتن بناحق پيامبران را مىنويسيم و به آنان مىگوييم:«بچشيد عذاب سوزان را!» اين به سبب و نتيجه كارى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده وخدا به بندگان ستم نمىكند. آنان كسانى هستند كه گفتند: خدا از ما پيمان گرفته كه به پيامبرى ايمان نياوريم مگر اينكه يك قربانى بياورد كه آتش [=صاعقه آسمانى] آن را بسوزاند! بگو:پيامبرانى پيش از من برايتان آمدند ودلايل روشن و آنچه را گفتيد آوردند، پس چرا آنان راكُشتيد اگر راست مىگوييد؟!»
شأن نزول آيات
«مَن ذا الذى يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعفه له أضعافاً كثيرة...؛
[2]
كيست كه به خدا قرضالحسنه بدهد تا آن را براى او چند برابر كند...»
يهوديان گفتند: اى محمد! پروردگارت فقير و نيازمند شد و از بندگانش قرض خواست!پس خدا آيات فوق را فرو فرستاد!
دلالت آيات بر سنت تعميم
1. اينكه گفتند: خدا فقير و نيازمند است و ما ثروتمند و بىنيازيم.
2. بناحق پيامبران را كُشتند.
خداوند گفته يهوديان را شنيد و به آنان هشدار داد سخن نادرست و ياوهاى را كه گفتهاند،در نامه عملشان بنويسد و بدين سبب، نيز به خاطر كشتن بناحق پيامبران آنان را محكوم وعذاب كند:
«به زودى آنچه را گفتند خواهيم نوشت، همچنين كشتن بنا حق پيامبران را مىنويسيم.»
خداوند عذاب سوزناك را به يهوديان خواهد چشاند، زيرا سخن نادرستى گفتند و بناحق پيامبران را كشتند:
«و به آنان مىگوييم: بچشيد عذاب سوزان را.»
آيه كريمه تأكيد دارد يهوديان معاصر رسول خدا(ص) سزاوار عقوبت با عذاب سوزانند،زيرا مرتكب گناه و معصيت شدند و خداوند به بندگان ستم نمىكند و تصريح مىنمايد كه اين (عذاب) نتيجه كارى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده است. آيه كريمه در ادامه نقلمىكند كه از رسول خدا خواستند يك قربانى بياورد كه صاعقه آسمانى آن را بخورد، تا به رسالتش ايمان بياورند. زيرا خداوند از آنان پيمان گرفته است كه تا چنين آيتى نبينند، ايمان نياورند. بعد در ردّ ادعا و وعده دروغين آنان بر ايمان آوردن، مىگويد كه پيامبران پيش ازرسول خدا با دلايل روشن آمدند، حتى با اين آيتى كه آنان تقاضا دارند، اما بهرغم تمامى اينها،ايمان نياورند و بر لجاجت و عناد خود اصرار ورزيدند و پيامبران را بناحق كُشتند.
شكى نيست كه مخاطبان اين آيات، يهوديان معاصر رسول خدايند و تمامى ضماير به آنان بر مىگردد. آنان بودند كه گفتند: خدا نيازمند است و ما بى نياز؛ آنان گفتند: خدا از ماپيمان گرفته است. نگاهى گذرا به آيات، بر اين حقيقت تأكيد دارد. خداى متعال آنان رامحكوم كرده و به عذاب سوزان نويدشان مىدهد، آن هم به خاطر اينكه پدرانشان با كشتن بناحق پيامبران بنىاسرائيل، مرتكب جرم شدند. گرچه با نظر سطحى و گذرا به تاريخ و جامعه مىفهميم، يهوديان معاصر پيامبر نقشى در اين كار نداشتند، اما آيات كريمه به صراحت آنان را محكوم كرده و سزاوار عقوبت دانسته است.
خداى متعال يهوديان را محكوم نموده و به سبب آنچه كردند و آنچه نكردند، عذابشان مىكند. يهوديان معاصر فقط از پيامبر خواستند يك قربانى بياورد كه صاعقه آسمانى آن رابسوزاند. آنان نه انبيا را كشتند و نه معاصر قاتلان و مقتولان بودند، پس چرا آيه كريمه به
كارى كه نكردند - كشتن پيامبران - و نقشى كه نداشتند، دليل مىآورد؟!
پاسخ اين پرسش، سنّت «تعميم» و فراشمولى است. خداى متعال مسئوليت و نقشپدران در كشتن انبيا را به فرزندان تعميم و گسترش داده، چنان كه عقوبت پدران به سببجرمى كه مرتكب شدند را شامل فرزندان دانسته است و دليلى را كه بر ضد پدران آورده،براى فرزندان هم بازگو كرده است. «تعميم» سنتى فراگير و شامل است و همين سنت الهى،دليل محكوميت يهود و عقوبتشان است. معناى تعميم در آيه آن است كه خداى متعالفرزندان را شريك مسئوليت و جرم و كيفر پدران دانسته، دليل تعميم را شامل هر دو مىداند.
علت تعميم
خشنودى و ناخشنودى
خشنودى و رضايت، آدمى را به كسانى ملحق مىكند كه دوستدارشان است و ازكاركردشان راضى است، چنان كه خشم و نارضايتى، انسان را از كسانى كه دوست ندارد و ازعملشان ناراضى است، جدا مىكند. پس رضايت يا عدم رضايت، عامل وَصْل و فَصْل (پيوندو جدايى) است، و از آن رو كه يهوديان معاصر پيامبر، از كرده پدران و كشتن پيامبران راضىبودند، خداى متعال، آنان را در برابر جرم پدران مسئول دانست و بدين سبب محكوم كرد ووعيد كيفرشان داد و «تعميم» را دليلى بر ضدشان دانست، به رغم آن كه همعصر پيامبراننبوده، آنان را نديدند و نقشى در كشتنشان نداشتند. از ابىعبدالله امام صادق(ع) در بارههمين آيات روايت است:
«ميان آن قاتلان و اين درخواست كنندگان از پيامبر، پانصد سال فاصله بود، اما خداوند از آنرو كه راضى به كرده پدرانشان بودند، آنان را نيز قاتل دانست.»
[3]
محمد بن ارقط مىگويد: خدمت ابوعبدالله امام صادق(ع) رسيدم. فرمود: به كوفهمىروى؟ عرض كردم: بلى. فرمود: قاتلان حسين را ميان مردم كوفه ديدهاى؟ پاسخ دادم:فدايت شوم! [از آن زمان خيلى گذشته و من] كسى را بدين عنوان نمىشناسم! فرمود: «فإذن أنت لا ترَى القاتِل إلّا مَن قتل أوْ مَن وَلّى القتل؟
ألمْ تسمع إلى قول الله: «قد جاءكم رسلٌ مِن قبلى بالبينات وبالذى قلتم، فلِمَ قتلتموهم إنْ كنتم صادقين.» فأى رسول قتلالذين كان محمد(ص) بين أظهرهم؟ و لم يكن بينه و بينعيسى(ع) رسول. إنّما رضوا قتل أولئك، فسمّوا قاتلين؛
پنداشتهاى قاتل فقط كسى است كه كشته است و بدان مبادرتكرده است؟ آيا نشنيدهاى خداوند مىفرمايد:
«پيامبرانى پيش از من برايتان آمدند و دلايل روشن و آنچه راگفتيد آوردند، پس چرا آنان را كُشتيد اگر راست مىگوييد؟!»
كدامين پيامبر را در زمان محمد(ص) كشتند، در حالى كه ميانوى وعيسى(ع) پيامبرى نبود؟ مقصود آن است كه از كشتنپيامبران راضى بودند، از اين رو جزء قاتلان بهشمار آمدند.»
[4]
شراكت به رضايت
«أيّها الناس، إنّما يجمع الناس الرضا و السخط، و إنما عَقَرَ ناقةثمود رجلٌ واحد، فعمَّهم الله بالعذاب، لِما عمّوه بالرضا؛ قالسبحانه: «فعقروها، فأصبحوا نادمين». فما كان إلا أن خارتأرضُهم بالخسفة خوار السكة المحماة فى الأرض الخوارة؛
اى مردم! خشنودى و خشم از چيزى، همگان را در پيامد آنشريك مىسازد، چنان كه ماده شتر ثمود را يك نفر پى كرد،اما خدا همه را عذاب كرد، زيرا همگى آن كار را پسنديدند وخداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى كردند و سرانجامپشيمان شدند.» ديرى نپاييد كه زمينشان صدا كرد وفرو رفتچنان كه آهن تفتيده در زمين سست فرو مىرود.»
[5]
نيز فرمود:
«الراضي بفعلِ قومٍ كالداخل فيه معهم. و على كلِّ داخل فى
باطلٍ إثمان: إثم العمل به، و الرضابه».
[6]
امام در اين فرمايش، جرم را به دو سبب مىداند: عمل و رضايت به گناه و سنت تعميمفقط باطل و گناه را در بر نمىگيرد، بلكه حق و ثواب را نيز شامل مىشود.
مشاركت تاريخى
رضايت و نارضايتى باب گستردهاى در بينش اسلام دارد و از
همين باب ما شريك حضرت ابراهيم(ع) - پيشگام دعوت به يگانه پرستى - در شكستن بتها وپايدارى در برابر طاغوت زمان - نمرود - هستيم. همچنين شريك موسى(ع) و عيسى(ع) درتبليغ يكتاپرستى و سرنگون كردن طاغوتهاى آن عصر مىباشيم، چنان كه در جنگ و غزواترسول خدا(ص) شريك بودهايم و شريك صالحان و اوليا و رهبران توحيد و مبلّغان هدايتيم.نيز شريك ذاكران و تسبيحگويان خداى متعال در طول تاريخ براى دعوت به سوى خدا ونصيحت و ارشاد بندگان خداييم. ما شريك در ذكر و تسبيح و دردها و غمهاى آنان هستيم.نيز اگر خون ستمگران را ريختند يا در اين راه خونشان ريخته شد پايههاى ظلم و شرك رانابود كردند و ركن توحيد و عدل را پى ريختند.
رضايت و نارضايتى باب وسيعى در بينش و معرفت است كه بيان آن از حوصله اين بحثبيرون است. به طريقهاى بسيار روايت شده است:
«المرءُ مع مَن أحبَّ؛
[7]
آدمى با محبوبش قرين است.»
كردار امت و فرد
شايد براى نخستينبار در تاريخ فرهنگ، قرآن فهم جديدى از «امت» ارائه داده باشد. بنا بر اين فهم نو، امت به معناى تجمّع كمّى و عددى نيست بلكه مقولهاى كيفى است. از اين روامت برابر با مجموعه افراد نيست، چنان كه كردار امت و تأثير آن مساوى با مجموع كردار،آثار و توان افراد نيست. امت، مقولهاى كيفى است. خواندهايم «يدالله» بر سر جماعت و با آناست، در اينجا هم «يدالله» امرى غير از مجموعه كمّى توان افراد است.
در معناى امت، تفاوتى بين امت مؤمن و غير مؤمن نيست. در قرآن، امت، احكام و آثارىغير از احكام و آثار مجموع افراد دارد.
امت واحده، در زمان و مكان نمىگنجد يا تعدد مكان و زمان، امت واحد را جدا نمىكند.قرآن از امت خجسته و مباركى به عنوان «ملت ابراهيم» ياد مىكند:
«و مَن أحسنُ ديناً ممَّن أسلم وجهَه لله و هو محسن واتَّبَع ملةَ إبراهيم حنيفاً».
[8]
قرآن ابراهيم را نخستين پدر امت مىداند:
«ملة أبيكم إبراهيم هو سمّاكم المسلمين».
[9]
در باره امت واحد كه فراتر از زمان و مكان است، مىفرمايد:
«إنّ هذه أمتكم أمة واحدة و أنا ربكم».
[10]
نيز مىفرمايد:
«إنّ هذه أمتكم أمة واحدة و أنا ربكم فاعبدونِ.»
[11]
بنابر آنچه گفتيم، قرآن فعل و كردار امت را غير از فعل و عمل فرد مىداند. دستاوردها وعملكرد نيك و بد امت، تمامى افراد امت را در بر مىگيرد، حتى آنان كه در اين كار كرد نقشىنداشتهاند، اما چون رضايت داشتهاند، شريك آثار عمل امتند، ولى نتايج عملكرد افراد، ويژهخودشان بوده، ديگران را در بر نمىگيرد.
موارد ذيل از اعمال امت هستند: شعائر(مراسم)، عرف(سنت)، كارهاى گروهى و نيزآنچه مردم بپذيرند و از آن پشتيبانى كنند. آثار و پيامد اين كارها تمامى افراد را در بر مىگيرد،چه كسانى كه در خير و شرّ نقش و شركت داشته يا نداشته باشند.
اعمال افراد، رفتارهايى است كه از اشخاص سر مىزند و به شكل محسوس، نقشوتأثيرى بر ساختار اجتماعى، چه در دنيا و چه آخرت ندارد. آيه ذيل در مورد اين گونهاعمالاست «و أنْ ليس للإنسان إلا ما سعى، و أنَّ سعيهُ سوف يُرى، ثم يُجْزاه الجَزاء الأوْفى».
[12]
خداوند در مورد عملكرد امت كه تمامى افراد را در بر مىگيرد فرمود:
«تلك أمةٌ قدْ خلتْ لها ما كسبتْ، و لكم ماكسبتم و لا تُسألون عما كانوا يفعلون».
[13]
هر امتى مسئول خير و شرّ خويش است و از امتى ديگر باز خواست نمىكنند، چنان كهفعل امت به همه افراد نسبت داده مىشود نه فقط به انجامدهندگان، پيامد كردار امت نيزخاص انجام دهندگان نيست، بلكه همگان را فرا مىگيرد، البته اگر بدين كارراضىباشند.
[14]
خير و شرّى كه حاصل كردار امت و گروه است، تمامى - چه عمل كننده و چه غير او - رادر بر مىگيرد (البته اگر بدان راضى باشند) و اين سنتى فراگير در دنيا و آخرت است. اين سنتاست كه مردمان را از نقاط مختلف كره خاكى و در فاصله زمانهاى بسيار طولانى از تاريخ گِرد مىآورد يا مىپراكند؛ پيوند مىزند يا جدا مىكند؛ و اگر به كردهاى رضايت يا عدم رضايت، دوستى يا دشمنى داشته باشند، از آنان امت واحدى به وجود مىآورد. حتى گاه خانه و خانوادهاى را به دو امت و جبهه ناهمخوان مىبَرَد؛ از آن رو كه معيار دوستى و دشمنى، وخشنودى و ناخشنودى آنان گوناگون است، با هم يكجا جمع نخواهند شد. اين سنت افراد رابه هم پيوند مىدهد، نه زبان، اقليم، زمان يا نسبها را؛ چنان كه برادر را از برادر هم خانه وهمخانواده جدا مىكند.
در اعمال امت، آدمى از آن كه نمىشناسد و با او در يك خانه يا يك مكان زندگى نمىكند ياهمزمان و همزبان وى نيست و از يك رگ و ريشه نمىباشند، پيامد نيك يا بد كردار را كسب مىكند، چون بدان كردار خشنود يا از آن ناخشنود است. اما در اعمال فردى، گاه از يك خانه وخانواده، فردى خوشبخت و ديگرى بدبخت است؛ به يكى وعده بهشت داده مىشود وديگرى به سبب ورود و خلود در جهنم، شقاوتمند مىگردد، زيرا مَحَك رضا و خشمشان متفاوت است.
پينوشتها:
[1]. آل عمران، 181 - 183.
[2]. بقره، 245.
[3]. تفسير البرهان، ج1، ص328، چ اسماعيليان.
[4]. همان.
[5]. نهج البلاغه، خ201.
[6]. همان، حكمت154.
[7]. ميزان الحكمة، ج2، ص214 - 215. [چنان كه شنيدهايم: «مَن أحبَّ شيئاً حشره الله معه.»]
[8]. النساء، 125.
[9]. الحج، 78.
[10]. مؤمنون، 52.
[11]. الانبياء، 92.
[12]. النجم، 41 - 39.
[13]. بقره، 141.
[14]. اين سنت، با سنت تاريخى و اجتماعى ديگرى كه آيه 25 انفال بيان مىكند، متفاوت است آن آيهمىفرمايد:
«از فتنهاى بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمىرسد، بلكه همه را فرا خواهد گرفت.»
اين سنت ويژه دنياست، نه آخرت گرچه راضىها و ناراضىها را در بر مىگيرد و شامل خير و شر است،مثلاً اگر مردمى مؤمن باران طلب كنند و خدا بر ايشان باران فرستد، خير دنيوى همه را در بر خواهد گرفت،حتى آنان كه مؤمن نباشند و دين و آيين ديگرى داشته باشند و در رضايت و نارضايتى با اينان همراه نباشند.نيز اگر گروهى آتش فتنه در جامعه بر افروزند، شرّ آن همه را فرا خواهد گرفت، حتى كسانى كه با فتنهگران
در رضايت و نارضايتى همراه نباشند. اما آثار اين سنت، فقط در دنياست نه در آخرت، در حالى كه سنتتعميم - كه از آن سخن مىگوييم - در دنيا و آخرت، همگان را اگر در رضا و نارضايى شريك باشند در برمىگيرد و كسانى را كه در رضا و نارضايى با آنان همراه نيستند، شامل نمىشود
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}